English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7920 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
naturalness U حالت طبیعی ذاتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
analog U سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue U ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues U ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
crude U حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
abnormalcy U حالت غیر طبیعی
status quo U وضع کنونی حالت طبیعی
natural erosion U فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
interrupts U به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupt U به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupting U به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
tempered U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
the i U [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode U قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes U قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
physiographic U وابسته به اوضاع طبیعی یاجغرافیای طبیعی
naturalism U فلسفه طبیعی مذهب طبیعی
foreground U سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
feelings indigenous to man U احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
square U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying U تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squares U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
convertor U وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case U حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
printed U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
prints U کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
alternates U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternate U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify U از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism U حالت عوام یا مردم پست حالت توده
state of rest U حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternated U تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
natural U ذاتی
naturals U ذاتی
autochthonous U ذاتی
inward U ذاتی
indigenous U ذاتی
inborn U ذاتی
inbred U ذاتی
roguery U بد ذاتی
intuitive U ذاتی
innate U ذاتی
organic U ذاتی
connate U ذاتی
ingrained U ذاتی
essential U ذاتی
coessentiality U هم ذاتی
essentials U ذاتی
substantial U ذاتی
inherent U ذاتی
intrinsic ذاتی
inherently U بطور ذاتی
preformism U ذاتی نگری
erg U 2- امادگی ذاتی
essential attribute U صفت ذاتی
aptitude U میل ذاتی
turpitude U دنائت ذاتی
naturals U ذاتی فطری
aptitudes U میل ذاتی
congenital U موروثی ذاتی
inherency U لزوم ذاتی
inexistency U اتکاء ذاتی
inherence or rency U ذاتی بودن
inherence or rency U لزوم ذاتی
inhesion U لزوم ذاتی
intrinsic semiconductor U نیمرسانای ذاتی
inhesion U ذاتی بودن
intrinsic properties U خواص ذاتی
intrinsic motivation U انگیزش ذاتی
inherency U ذاتی بودن
inherent error U خطای ذاتی
inherent vice U فساد ذاتی
intrinsic conductivity U رسانندگی ذاتی
inherence U ذاتی بودن
substantive law U حقوق ذاتی
natural U ذاتی فطری
limiting viscosity number U گرانروی ذاتی
inhere U ذاتی بودن
substantivize U ذاتی کردن
intrinsic velocity U گرانروی ذاتی
inherence U لزوم ذاتی
intrinsic value U ارزش ذاتی
plasticity U حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive U حالت مالکیت حالت مضاف الیه
roguishly U ازروی بد ذاتی یاشیطنت
appetite U میل و رغبت ذاتی
natural U مسلم استعداد ذاتی
appetites U میل و رغبت ذاتی
indigenously U بطور بومی یا ذاتی
naturals U مسلم استعداد ذاتی
natural color U رنگ ذاتی جسم
intrinsic semiconductor U نیم رسانای ذاتی
inherent [in] <adj.> U درونی [ماندگار] [ذاتی]
intrinsic quantum number U عدد کوانتومی ذاتی
intrinsic fatigue strength U استحکام فرسودگی ذاتی
inherent vice U عیب و نقص ذاتی
inexistence U معدومی اتکاء ذاتی
immovable by nature U مال غیر منقول ذاتی
coxalgia U خلع ذاتی بند ران
uart U قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
cold forming U حالت دهی در حالت سرد
spectrality U حالت طیفی حالت شبحی
marginal case U حالت نهائی حالت حدی
transitoriness U حالت ناپایداری حالت بی بقایی
spectralness U حالت طیفی حالت شبحی
axiology U علم ارزش یا خواص ونوامیس ذاتی اجسام
real mode U حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength U استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
immanentism U نظریه فسلفی که معتقد است رابطه میان خدا و فکر و روح و دنیا رابطهای ذاتی است
intrinsic energy U انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی
universal U قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
horse sense U شعور حیوانی شعور ذاتی وطبیعی
natural foundation U پی طبیعی
naturals U طبیعی
natural U طبیعی
natural bridge U پل طبیعی
indigenous U طبیعی
innate U طبیعی
homebred U طبیعی
home born U طبیعی
normal U طبیعی
silvan U طبیعی
natural right U حق طبیعی
crude copper U مس طبیعی
physical U طبیعی
normalizes U طبیعی کردن
neperian logarithm U لگاریتم طبیعی
nature reserve U اندوختگاه طبیعی
uncanny U غیر طبیعی
naturalistic observation U مشاهده طبیعی
so matic U طبیعی جسمی
tincal or kal U بوره طبیعی
natural year U سال طبیعی
natural vibration U نوسان طبیعی
tincal U بوره طبیعی
nonrepresentational U غیر طبیعی
normalize U طبیعی کردن
physico theology U الهیات طبیعی
resource endowment U منابع طبیعی
physiography U جغرافیای طبیعی
naturalizing U طبیعی شدن
naturalizes U طبیعی شدن
naturalising U طبیعی شدن
naturalises U طبیعی شدن
pudding stone U شفته طبیعی
normal fault U گسل طبیعی
orthochromatic U رنگ طبیعی
original ground U زمین طبیعی
normalising U طبیعی کردن
normalises U طبیعی کردن
normalised U طبیعی کردن
secundine naturam U بطور طبیعی
tegmentum U پوست طبیعی
standard U طبیعی یا معمولی
natural ventilation U تهویه طبیعی
natural products U مواد طبیعی
natural group U گروه طبیعی
natural phenomena U اثار طبیعی
natural persons U اشخاص طبیعی
natural person U شخص طبیعی
natural order U نظم طبیعی
natural obstacle U مانع طبیعی
natural number U عدد طبیعی
natural monopoly U انحصار طبیعی
natural magnet U مغناطیس طبیعی
natural habitat U بوم طبیعی
natural language U زبان طبیعی
natural law U حقوق طبیعی
glaciers U یخچال طبیعی
glacier U یخچال طبیعی
subnormal U غیر طبیعی
natural ground U زمین طبیعی
standards U طبیعی یا معمولی
natural sources U منابع طبیعی
sophisticate U غیر طبیعی
propensities U تمایل طبیعی
propensity U تمایل طبیعی
physically U با قواعد طبیعی
physiology U علم طبیعی
full-size U اندازه طبیعی
full size U اندازه طبیعی
terrestrial occurrence U وفور طبیعی
natural resin U صمغ طبیعی
natural reserves U ذخائر طبیعی
natural recharge U تغذیه طبیعی
naturalize U طبیعی شدن
tegmen U پوشش طبیعی
preposterous U غیر طبیعی
natural purification U پالایش طبیعی
natural logarithm U لگاریتم طبیعی
landscaping U منظره طبیعی
landscapes U منظره طبیعی
landscaped U منظره طبیعی
landscape U منظره طبیعی
in situ U در جای طبیعی
preternatural U غیر طبیعی
Recent search history Forum search
1 if there's any justice
1incentive
1affixation
1چیزی که عوض داره گله نداره
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1skirts
1حالت خوبه
1'no'said oliver,with an"ask me,ask me!"look on his face
1several states in united stats limit "end of pipe "discharges into natural water bodies to 500 mg/L of total dissolved solids
2encapsulate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com